»توحيد »، اوّلين اصل از اصول دين و به معناى يكتايى خداوند متعال است. در فصل اوّل دلايل وجود خداوند را بيان كرديم و در اين فصل به بيان دلايل يكتا بودن خداوند مىپردازيم. از ميان ادّله فراوان توحيد، نيز سه دليل را برمىگزينيم:
الف) برهان فطرت
انسان همانگونه كه در بن بستها اصلِ وجود خدا را مىيابد و او را مىخواند، همچنين در مىيابد كه او يكى است. شنيده نشده است كسى در حال اضطرار به دو مبدأ فيض دهنده و به دو پناهگاه پناه ببرد و به عبارت ديگر چنانكه خدا را در مىيابد، وحدت مطلق آن ذات مقدّس را نيز درمىيابد:
»وَ اِذا رَكِبُوا فِى الْفُلْكِ دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ اِلَى الْبَرِّ اِذا هُمْ يُشْرِكُون«
] - عنكبوت / 65. [
»هنگامى كه در كشتى سوار شوند [و با خطرات مواجه گردند] خدا را با اخلاص (و يكتايى) مىخوانند و چون خدا ايشان را به ساحل نجات رساند [دوباره در اثر غفلت]، مشرك مىشوند«.
ب) برهان نظم
اين برهان داراى چندين بيان است، يك بيان اين است كه: اگر دو خداوند وجود داشته باشد بايد هر يك مستقلاًّ در اين جهان تأثير داشته باشد كه لازمه آن وارد شدن دو علّت بر معلول واحد است و اين محال است.
تقرير ديگر چنين است: شكّى نيست كه در جهان هستى نظم واحدى حكم فرما است. به طورى كه اگر ذرّهاى از اين جهان جابجا شود در كلّ نظام آن اختلال پيش خواهد آمد. وقتى وحدت نظم قطعى باشد، شكّى باقى نمىماند كه نظم دهنده واحدى نيز بر جهان هستى حكم فرما است، زيرا اگر دو نظم دهنده بود، وحدتى در ميان نبود و اگر وحدت نظم نبود اين عالم نابود مىشد، چنانكه قرآن شريف نيز مىفرمايد :
»لَو كانَ فيهِما الِهَةٌ اِلّا اللَّهُ لَفَسَدَتا«.
] - انبياء / 22. [
»اگر خدايى غير از اللَّه در آسمان و زمين بود، آسمان و زمين نابود مىشدند«.
ج) برهان امكان
اگر دو خدا در اين جهان بود هر دو محدود بودند، زيرا لازمه دوتا بودن، محدوديّت است و خداى محدود، خدا نيست، زيرا نتيجه محدود بودن، احتياج و ناتوانى است. به اصطلاح فلسفى از تصوّر دو خدا تصديق به اينكه هيچ يك خدا نباشند لازم مىآيد و به اصطلاح منطقى از تصوّر دو خدا، وجود دو ممكن الوجود لازم مىآيد، زيرا واجب الوجود وجودى است كه محدود نباشد. همانگونه كه قرآن شريف نيز مىفرمايد:
»وَ ما كانَ مَعَهُ مِنْ اِلهٍ اِذاً لَذَهَبَ كُلُّ اِلهٍ بِما خَلَقَ وَ لَعَلا بَعْضُهُمْ عَلى بَعْضٍ سُبْحانَ اللَّهِ عَمَّا يَصِفُون«.
] - مؤمنون / 91. [
»معبود ديگرى با خداوند نيست و اگر چنين بود هر معبودى مخلوق خود را تدبير مىكرد و بعضى بر بعضى ديگر برترى مىجستند، منزّه است خدا از آنچه (كافران) وصف مىكنند«.
بيان و تقرير ديگر اين برهان چنين است: خدا موجودى است كه وجود براى آن ضرورت دارد و ازلى، ابدى و غيرمتناهى است. معلوم است كه فرض چنين وجودى، موجب طرد و نفى خداى ديگر است و به عبارت فلسفى، تصوّر آن، وحدت آن و طرد هر واجب ديگرى را لازم دارد، زيرا اگر واجب ديگرى وجود داشته باشد، غيرمتناهى نيست.
»هُوَ الْاَوَّلُ وَ الْاخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَىءٍ عَليم««
] - حديد / 3. [
»اوّل و آخر و پيدا و پنهان، اوست و او به هر چيز آگاه است«.